
ادونتیستهای شهر ازمیر
اعتقادات بنیادی کلیسای ادونتیستهای روز هفتم

کلیسای ادونتیستهای روز هفتم به اختصار ۲۸ اعتقاد بنیادی ایمانی دارد. در نوشته ذیل، متن رسمی این اعتقادات که در نشست مجمع عام ادونتیستهای روز هفتم به رأی گذاشته شد در ادامه با لینکهای مأخذ شده است.
دنیایی را تصور کنید که شما با صدای طوطی که روی درختی در این نزدیکی ها با شما در حال سخن گفتن است بیدار شوید. یک ببر خیلی بزرگ کنار شما خوابیده باشد اما شما از آن نمیترسید زیرا که او حیوان خانگی شماست و حیوانات دیگر را نمیخورد. بلکه او مانند یک غزال علف خوار است. اگر دمش را به پاهای برهنه شما بمالد شما را نگران نمیکند برای اینکه کثیف نیست. وقتی به بالا مینگرید، متوجه درخت مو با خوشه های انگور آبدار و گوشت آلویی میشوید که بالای سرتان را پوشانده است؛ و در ضمن به خرک احتیاجی نیست زیرا که درخت مو وزن خود را تحمل میکند. پرتوهای خورشیدی از برگهای مواجش عبور میکنند و در نتیجه سایه و روشن زیبایی در چشمان شما به وجود میآورند. بعد از طلوع آفتاب وقتی بیشتر مردم با عجله راهی کار روزانه میشوند ولی شما کاری ندارید که به خاطرش عجله کنید چه حس خوبی دارد. شما با فراغ بال میوه را از درختان باغ خودتان جمع میکنید در حالی که به صرف صبحانه با یکی از همسایگانتان میاندیشید. در باغ مجاور نیز همسایگان شما مشغول همین فعالیت ها هستند. هیچ کس به خاطر کار خسته نمیشود و تند مزاج نیست زیرا دمای هوا عالی است و همیشه نسیمی ملایم می وزد. برای رفتن به جایی عجله وجود ندارد زیرا اینجا زمان نامحدود است و حتی هیچ کس نمیمیرد.
آیا تصور شما از بهشت همین میباشد؟ خوب وضعیت زمین در ابتدای آفرینش آن توسط خدا اینگونه بود. خدا شرارت و نابودی که مخالف نیکی است را خلق نکرد. در ابتدا هیچ شرارت، بیماری، سرما و گرمای شدید و مرگی نبود. حیوانات یکدیگر را نمیخوردند و انسانها نیز حیوانات را نمیخوردند. این جهانی عالی بود. عهد عتیق میگوید که خدا هر چه ساخته بود، دید و همانا "بسیار نیکو" بود. (سفر پیدایش باب ۱ آیه ۳۱ را ببینید).
اگر خدا شرارت را خلق نکرد پس از کجا آمد؟ آیا او اجازه خواهد داد آن تا به ابد ادامه پیدا کند؟ آیا او به بیماری، مرگ و شرارت پایان خواهد داد یا بدبختی های این دنیا بطور نامعلومی ادامه خواهند داشت؟ خبر خوش این که خدا در ابتدا همه چیز را عالی آفرید و یک روز خدا به شرارت پایان خواهد داد. یک روز، ما در دنیایی که به آن اشاره شد با توجه به طرح نخستین خدا زندگی خواهیم کرد.
ما کجا را باید برای یافتن خاستگاه این دنیا، گناه و ریشه کنی پایانی شرارت به دست خدا بجوییم؟ اگر همانطور که برخی میگویند خدا بخشنده، رحیم و بامحبت است، آیا برای این پرسشهای اساسی پاسخی ندارد؟ او قطعاً بامحبت، بخشنده و رحیم است و پاسخ ها را تامین کرده است! همه پاسخ ها در کتاب مقدس یافت میشوند.
در ابتدا، خدا آسمانها و زمین را آفرید. کتاب مقدس به ما میگویند که خدا همه را در ۶ روز واقعی آفرید و نه در ۶ سیر طولانی تکاملی. کتاب مقدس همچنین به ما میگوید که خدا به خاطر خلقتش بسیار خرسند بود و اینکه "بسیار نیکو" بود. از سوی دیگر فرضیه تکامل، یک بازی شانس است که برای بقای آن به مبارزه مخلوقات محتاج است. حیوانات یکدیگر را میخورند و فقط قویترین زنده میماند. امروز که به جهان مینگریم، ممکن است تئوری تکامل به نظر حقیقت داشته باشد، اما کتاب مقدس نشان میدهد که در ابتدا خدای بامحبت همه چیز را عالی ساخت و مرگ وجود نداشت.
تعجب فرشتگان را زمانی که خدا درست جلوی چشمان آنها به همه چیز تنها با گفتن، موجودیت میبخشید را تصور کنید! در جایی که هم اکنون زمین وجود دارد فضایی تهی بود اما خدا گفت، "روشنایی بشود." در دم روشنایی شد. خدا گفت، "آبها در یکجا جمع شوند." و آن اتفاق افتاد. خدا گفت، "خشکی ظاهر گردد" و چنین شد. سپس خدا سیاره ها و پس از آن خورشید، ماه و ستارگان را خلق کرد. فقط به بزرگی خورشیدمان بیندیشید. آیا میدانستید که خورشید ۱.۳ میلیون بار از نظر حجم از زمین مان بزرگتر است؟ با این حال خدا به سادگی گفت و آن از نیستی بوجود آمد. سپس خدا جانوران، همه جاندارانی که میتوانند بر طبق خواست خودشان فکر و حرکت کنند را خلق کرد. شگفت آور اینکه همه چیز توسط فرمان خدا اتفاق افتاد.
فرشتگان فرضیه تکامل را باور نکردند. آنها شاهدان خلقت بودند و قدرت عظیم خدا را دیدند. آنها میدانند که خدا برای خلقت دنیا به قرون طولانی و چرخه تنازع نژادهای اصلح برای بقا احتیاج ندارد. فقط طی چند روز کار را به اتمام رساند. شکی نیست که خدا به تدریج و طبق شیوه دلخواهش حیات را خلق کرد تا فرشتگان از هر چیز جدید لذت ببرند، به مانند جرعه جرعه نوشیدن یک فنجان چای خوب.
ولی سپس خدا کاری متفاوت انجام داد؛ مانند یک سفالگر، او خاک را از زمین برداشت و جسم انسان را بسرشت. در شکل، جسم شبیه به خدا آفریده شد. ولی البته بسیار ساده تر بود؛ بنابراین خدا به انسان (آدم) روح حیات دمید و انسان نفس زنده شد. آن رویدادی بسیار شخصی و صمیمی بود. آیا میتوانید راهی ویژه تر و محبت آمیز تر از این راه که خدا بشر را خلق کرد تصور کنید؟ شما با چنین توجهی میتوانید مطمئن باشید که خدا مراقب شماست و به شما محبت میکند!
روز ششم خلقت بود که خدا آدم را موافق شبیه خود آفرید (برای مثال، از بسیاری از جَهات شبیه به خودش.) آدم توانایی داشت تا بر همه حیوانات حکومت کند. او قابلیت اخلاقی داشت که هیچ یک از حیوانات نداشتند. آدم میتوانست بین نیک و بد را تمیز دهد.
او میتوانست خدا و دیگران را محبت کند، نه از روی غریزه بلکه با فهم و ادراک. کتاب مقدس میگوید که خدا محبت است. سیرتش، شخصیتش و همه وجودش محبت است. همۀ اعمال، همه آرزوها و خواستش در محبت ریشه دارد. برخی مردم فکر میکنند احکام و معیار خدا محدود کننده هستند. ولی احکام خدا جلوه سیرتش هستند. خواست او محافظت از ما در برابر چیزهایی است که به ما آسیب میرسانند؛ بنابراین احکام خدا محبت است و به اندازۀ خود او مقدس هستند. آرزوی خدا این است که ما او را از روی محبت خدمت کنیم و برای آنچه هست و کاری که برایمان انجام داده است قدردانی کنیم. او اطاعت با زور را نمیخواهد. پس برای محبت کردن بدون خودخواهی باید احکام خدا را بجا آوریم.
خدا همچنین به آدم آزادی انتخاب داد. او میتوانست خدا را محبت کند یا او را نپذیرد. اگر خدا به آدم آزادی اخلاقی نمیداد، بشر هیچ تفاوتی با حیوانات یا حتی رباتها نمی داشتند. آنها میتوانستند نافرمانی کنند. اینجاست که موضوع خیلی جالب میشود و ما باید توجه ویژه ای به آن بکنیم. زمانی که خدا به انسانها فرصت داد که اصول او را بپذیرند یا رد کنند، با خطر همراه بود. آن واقع میشود که اغلب محبت خطرناک است! اگر انسان شورش بر علیه خدا را انتخاب کند چه میشود؟ او چگونه پاسخ آن را خواهد داد؟ از طرف دیگر اگر خدا هرگز به مخلوقات باهوش توان انتخاب نمیداد، محبت بر پایه اطاعت و قدرشناسی از سیرت خدا هرگز وجود نداشت.
بر طبق کتاب مقدس، خدا به آدم حکومت بر همه زمین و همه مخلوقات را بخشید. او همچنین بشر را کثیر آفرید. خدا به آدم یک همیار داد (همسری بنام حوا). خدا حوا را از یکی از دنده های آدم آفرید و فرمود، "از این سبب مرد پدر و مادر خود را ترک کرده، با زن خویش خواهد پیوست و یک تن خواهند شد." (سفر پیدایش باب ۲ آیه ۲۴). حال این عبارتی بسیار جالب است! آدم و حوا هر دو دارای تن هستند اما خدا فرمود آنها یک تن بودند! چطور ممکن است؟ به گفته خدا، زمانی که ما ازدواج میکنیم، به همسرمان به گونه ای میپیوندیم که ما دیگر دو تن نیستیم بلکه یک تن.
برخی ممکن است بگویند، " اگر خدا میگفت یک روح یا یک نیت، من بهتر میفهمیدم اما درک اینکه دو شخص جدا از هم میتوانند یک تن باشند سخت است!" این بدرستی امری سری است که نمیتوان به آسانی آن را توضیح داد؛ اما فقط به خاطر اینکه ما نمیتوانیم درکش کنیم آن را اشتباه نمیکند. این بدان معناست که ما باید به گفته های خدا اعتماد کنیم. ما کیستیم که به خدا بگوییم زن و شوهر دو تن جدا از هم هستند بنابراین نمیتوانند یک تن باشند؟ خدا میداند که چه میکند و توسط موسی نبی فرمود که آنها یک تن هستند؛ بنابراین ما باید در حضور اظهارات خدا سکوت کنیم حتی اگر آنها را نمیفهمیم.
کتاب مقدس آشکار میکند که در روز هفتم خلقت خدا از همه کارهایش دست کشید. او آرام گرفت. نه به خاطر اینکه او خسته بود، بلکه به خاطر اینکه همه چیز آفریده شد. خدا روز هفتم را مبارک خواند و آن را برای انسان تقدیس نمود. هیچ کس مانند خود خدا در آن روز کار نکرد. قبل از اینکه هیچ مذهبی در دنیا باشد، خدا روز هفتم هفته را آفرید و مبارک خواند، روزی که ما اکنون شنبه میخوانیم. او آن را روزی مقدس ساخت. ما نیز این روز را سبت میخوانیم. ( اعتقاد بنیادی شماره ۶: خلقت را ببینید.)
خدا آدم و حوا اولین انسانها را در باغی بنام عدن گذاشت. درخت حیات در وسط باغ بود. تا زمانی که آدم و حوا از درخت حیات میخوردند آنها هرگز نمیمردند. آیا تا به حال تصور کرده اید که میوه آن درخت چه شکل و چه مزه ای دارد؟ خوب، آنانی که حیات ابدی را از خدا دریافت میکنند یکبار دیگر از آن در زمین نو خواهند خورد. کتاب مقدس به ما میگوید که درخت حیات دوازده نوع مختلف میوه میدهد، در هر ماه یک نوع!
در باغ عدن درخت معرفت نیک و بد نیز بود. خدا به آدم و حوا امر فرمود از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخورید یا خواهید مرد. خیلی ساده بود؛ اگر آدم و حوا به خدا اعتماد میکردند و او را پیروی میکردند، آنها تا ابد میزیستند. در میوه آن درخت هیچ نوع معجون یا مادۀ ویژه ای نبود که معرفت شر را افشا کند. معرفت شر نتیجه طبیعی نافرمانی از اوامر خداست؛ بنابراین آدم و حوا فقط میتوانستند عصیان و گناه را تجربه کنند اگر خدا را نادیده بگیرند؛ اما تا زمانی که زوج جوان اطاعت میکردند، آنها معرفت شر را نخواهند داشت زیرا در میان آنها وجود نخواهد داشت.
سپس یک روز حوا در حال قدم زدن در باغ بود و مار را در درخت معرفت نیک و شر دید. آن با او سخن گفت! چه فکری میکنید اگر مار با شما سخن بگوید؟ حوا باید مجذوب شده باشد زیرا جوابش را داد!
مار گفت، "آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همه درختان باغ نخورید؟" و سپس زن به مار گفت: "از میوه درختان باغ میخوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید، مبادا بمیرید." مار به زن گفت: "هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود." سفر پیدایش باب ۳ آیات ۱ الی ۵.
آیا متوجه تهمت های ماهرانه ای که مار بر علیه خدا ساخت شدید؟ مار گفت که خدا به آدم و حوا دروغ گفته بود. او گفت آنها نخواهند مرد. بلکه به سطحی بالاتر از آن که هستند خواهند رسید! او تلقین کرد که خدا مسئله نیکی را از آنها پنهان کرده بود. اینها زیرکانه هستند، اما تهمت هایی بزرگ. آنها سایه ای بر شخصیت محبوب خدا و مهربانی ذاتی اش میافکنند. حوا چه کرد؟
حوا مار را باور کرد و میوه را خورد! این اشتباهی ساده یا ضعفی برای وجودش نبود. بلکه او به خدا شک کرد و به دیگری اعتماد کرد. او بر علیه خدا طغیان کرد. سپس میوه ممنوعه را به همسرش آدم داد و او نیز آن را خورد. خدا با این وضعیت چه خواهد کرد؟ او گفته است اگر میوه را بخورند، خواهند مرد. آن حکمی دلخواه نبود. نادیده گرفتن خدا نادیده گرفتن حیات دهنده است. آیا خدا این زوج را بدون هیچ بحث بیشتری از بین خواهد برد؟
خدا نزد آدم و حوا آمد و آنان را ندا در داد. با وجود اینکه هرگز از خدا نترسیده بودند، آدم و حوا شرمسار بودند، احساس گناه کردند، فهمیدند که عریان بودند و خویشتن را از حضور خدا پنهان کردند. این همان کاری است که گناهکاران میکنند. آنها تلاش میکنند اعمال خود را برای اجتناب از بی آبرویی پنهان کنند. با ندایی آرام خدا آدم را گفت چرا میترسد و چرا پنهان شده بود. خدا میدانست چه اتفاقی افتاده است، ولی او به آدم فرصتی دوباره میدهد تا به گناهش اعتراف نموده و توبه کند. آدم اعتراف کرد ولی فوراً حوا را ملامت نمود. حوا به نوبۀ خود مار را ملامت نمود. گناه با مردم چنین میکند، باعث میشود دیگران را به خاطر اشتباهاتمان ملامت کنیم.
آدم و حوا از لحاظ جسمانی و اخلاقی موافق شبیه خدا خلق شدند. آنها هیچ تمایلی به گناه و خودخواهی نداشتند. روح خدا تنها چیزی است که میتواند فرد را متواضع سازد، ولی هم اکنون آنها خدا را نادیده گرفتند و اربابی دیگر یعنی مار را انتخاب کردند. زمانی که آنها مار را بعنوان اربابشان انتخاب کردند، طبیعتشان شبیه او شد و شروع به ملامت یکدیگر کردند. (در ادامه توضیح خواهیم داد که مار که بود.)
علم مدرن کدهای ژنتیکی را باز کرده است و به روشنی نقش وراثت را در خصوصیات به ارث رسیده توضیح داد؛ بنابراین فهمیدن اینکه فرزندان آدم و حوا طبیعت شرم آور، خودخواه و گناهکارشان را به ارث بردند آسان است. حتی امروز زمانی که انسانها به دنیا میآیند، فقط میتوانند طبیعت آدم و حوا بعد از نافرمانی از خدا را دریافت کنند. از اولین لحظات زندگیمان در این جهان افعال و رفتارمان با خودخواهی در آمیخت و خودخواهی در نهایت منجر به گناه میشود. پس ما در طبیعتمان گرایش به گناهی داریم که ما را ناپاک و نالایق ورود به حضور خدا و داشتن زندگی ابدی میکند. کتاب مقدس میگوید که همه گناه کرده اند و به جلال خدا نمیرسند. (اعتقاد بنیادی شماره ۷: طبیعت انسان را ببینید.)
خدا به جای اینکه بی درنگ آدم و حوا را از بین ببرد با آنها عهدی بست. او عهد بست در میان ذریّت مار و ذریّت حوا عداوت قرار دهد. او عهد بست که از ذریت زن کسی به دنیا خواهد آمد که بر مار غلبه خواهد نمود. مار به نسل زن آزار میرساند ولی در نهایت شکست می خورد. امیدی وجود داشت! آدم و حوا خواهند مرد اما نه بی درنگ. آنها نیز امیدوارند بوسیله نجات دهنده که بر مار غلبه خواهد کرد از مرگ برخیزند و دوباره زندگی کنند. این خبری باور نکردنی بود! خدا بخشش را برای زوج ساقط در گناه گسترانید! در نهایت، بعنوان نمادی از نجات دهنده برای آمدن، خدا سیستمی از قربانی ایجاد نمود تا آدم و حوا با ایمان آن را به جا آوردند. به نظر میرسد خدا خودش اولین قربانی را تدارک دید زیرا آدم و حوا پوستهایی از حیوان از خدا دریافت کردند تا عریانی خویش را بپوشانند. در واقع حیوان متحمل مرگی فوری شد که آنها سزاوارش بودند. حال اجازه دهید دریابیم که مار که بود و از کجا آمد.
کتاب مقدس سرّی به ما میگوید که مار متفاوت با شیطان نبود. ولی شیطان از کجا آمد؟ آیا شیطان همیشه وجود داشته است؟ اگر خیر، آیا او همیشه شر بوده است؟ اینها پرسشهای مهمی هستند و انسانها برای پاسخ به آنها نظریههای بسیاری را مطرح میکنند. ولی کتاب مقدس تنها منبع موثق حقیقت برای این مسئله است. اجازه بدهید ببینیم که انبیاء در کتاب مقدس چه بر ما آشکار میکنند.
خدا در قرون گذشته فرشته ای به نام لوسیفر را آفرید که در مرتبه ای بالا بود. او از تمام فرشتگان دیگر بسیار زیباتر و باهوشتر بود. در او شری نبود. ولی درست همانطور که خدا به انسان ها توانایی انتخاب داد، او به فرشتگان نیز توانایی انتخاب بین طغیان یا پیروی از خدا بر پایه محبت را داد. به وقتش و برای دلیلی که ما درک نمیکنیم، لوسیفر خواست که با خدا یکسان باشد. او میخواست که فرمانروای آسمان باشد و مورد پرستش قرار گیرد. ناپسند به نظر میرسد ولی این همان کاری است که خودپسندی انجام میدهد. انسانها را وادار به افکار و کارهای ناپسند میکند.
لوسیفر به فرشتگان دیگر گفت که خدا حاکمی ظالم بود. او گفت: خدا ادعا کرد که خودخواه نباشد ولی به اطاعت و عبادت همگان نیاز دارد، بنابراین خودش را نقص میکند. لوسیفر پیشنهاد داد که هیچ کس به اطاعت خدا نیاز ندارد. او گفت: احکام خدا برای آزادیهای فرشتگان محدودیت بود. او گفت: اگر همه در بند احکام خدا نبودند، همیشه کارهای درست را انجام میدهند برای اینکه همه مخلوقات بدون کمک خدا مقدس هستند. او گفت: خدا نیکی را از بقیه مخلوقات دریغ کرده بود.
خدا و فرشتگان وفادار تلاش کردند تا لوسیفر و فرشتگان متمرّد را نسبت به خطاهایشان متقاعد کنند ولی آنها نمیخواستند بپذیرند. خدا چه میکند؟ فرشتگان تا به حال چنین اتهامات سختی را نشنیده بودند و هرگز تمردی وجود نداشت. تا قبل از این همه چیز آرام و هماهنگ بود. اگر خدا بلافاصله لوسیفر را نابود میکرد روح سرکشی در اذهان برخی فرشتگان باقی میماند. بذر اتهام بر علیه خدا ادامه مییافت تا به تردیدهایی درباره سیرت حقیقی خدا تبدیل میشد. اطاعت بر پایه محبت از بین میرفت. خدا در تلاش بود!
تنها راه به دست آوردن اطمینان همه مخلوقات باهوش این بود که لوسیفر اجازه داشته باشد اصول طغیانش بر علیه خدا را کامل کند بطوری که همه خلقت بتوانند شاهد نتایج کنار گذاشتن احکام خدا باشند؛ بنابراین لوسیفر شیطان شد (متخاصم). متاسفانه شیطان بسیاری از فرشتگان را متقاعد کرد که او را در طغیانش بر علیه خدا دنبال کنند. در نتیجه خدا خواست تا شیطان برای دوره ای وجود داشته باشد تا همگی بتوانند بین اصول متواضع محبت خدا و اصول خوددوستی شیطان یکی را انتخاب کنند.
شیطان و فرشتگانش بر علیه میکائیل فرشته مقرب و فرشتگانش جنگ کردند و فرشتگان سرکش جای خود را در آسمان از دست دادند. هنگامی که آنها به زمین انداخته شدند، شیطان به مار مبدل شد و تمرکزش را بر فریب آدم و حوا قرار داد. هنگامی که آنها انتخاب کردند بجای خدا شیطان را باور کنند، آنها این جهان را به نبردی عظیم بین خدا و شیطان تبدیل کردند. (اعتقاد بنیادی شماره ۸: نبرد عظیم را ببینید.)
به خاطر دارید که حکومت بر زمین به آدم و حوا سپرده شد. زمانی که بیعتشان را با قبول توصیه شیطان به او دادند، در واقع آنها حکومتشان بر زمین را به او سپردند؛ بنابراین شیطان مدعی شد که این جهان از آن اوست. علاوه بر طبیعت خودخواهی که توسط آدم و حوا منتقل شد، اصول شیطان نیز در فرزندان آدم و حوا مشاهده شدند.
آدم و حوا فرزندان بسیاری داشتند ولی دو تن از معروفترین قائن و هابیل بودند. یک روز قائن و هابیل برای خدا هدیه ای آوردند. قائن بر خلاف فرمان خدا هدیه ای از محصول زمین برای خداوند آورد. در حالی که هابیل از تعالیمی که خدا به آدم و حوا داده بود اطاعت کرد و حیوان قربانی نمود. البته که خدا از هدیۀ قائن ناراضی بود. با اهدای محصول زمین قائن به خدا نشان داد که ایمانش در عمل خودش بود. قربانی او براساس یک عمل پرستش حقیقی و اعتماد به آمدن نجات دهنده ساخته نشده بود بلکه اعتماد به خودش بود. به خاطر نگرانی بیش از اندازه خدا برای رستگاریش، خدا با قائن روبرو شد و درباره نگرش اشتباهش به او اخطار داد. در عوض قائن بجای توبه کردن، خشمناک شد و برادرش هابیل را کشت. فقط یک نسل طول کشید تا اولین قاتل جهان پدیدار شود! نژاد بشر نتایج عدم پذیرش احکام خدا را دید.
گناه خیلی سریع در میان تمامی بشر شایع شد و جهان آنقدر گناهکار شد که خدا تصمیم گرفت آن را با طوفان نابود کند. ولی خدا همه چیز را نابود نکرد. از میان تمام انسانهای روی زمین خدا یک انسان با ایمان یافت. اسمش نوح بود و خدا به او فرمان داد تا برای نجات تعداد قلیل ایمان داران و حیوانات یک کشتی بسازد.
داستان طوفان بسیار مشهور است و در بسیاری از فرهنگهای جهان یافت میشود. بسیاری از انیمیشن ها از نقش مایه داستان طوفان استفاده میکنند. حتی برخی معتقدند که کشتی نوح جایی نزدیک به کوه آرارات در ترکیه پهلو گرفت؛ اما داستان کشتی نوح جدی است. ما نباید به آن فقط بعنوان یک رویداد ساده که طی قرون مورد مبالغه قرار گرفته است بنگریم. اگر خدا میتواند آب را بیافریند، او مسلماً میتواند تمام جهان را توسط طوفان غرق کند. ولی چرا خدا چنین کاری را انجام میدهد؟ او گناه را محدود ساخت.
داستان طوفان نوح برای شنیدن جذاب است ولی خیلی فراتر از یک داستان است. همانطور که خواهیم دید، خدا از رویدادها گذشته به عنوان عبرتی برای آنچه که او در آینده انجام خواهد داد استفاده میکند. خدا توسط انبیاء گفت روزی او جهان را بوسیله آتش همانند طوفان نابود خواهد کرد. در نتیجه طوفان الگو و نمونه ای از داوری خدا میشود. تفاوت بزرگی وجود دارد؛ هنگامی که خدا جهان را با آتش نابود میکند، گناه دوباره افزایش نخواهد یافت. داوری نهایی با آتش خواهد بود!
طوفان نوح جنبه مهم دیگری نیز دارد. تعداد کمی (برای نمونه باقی ماندگان) نجات یافتند. اینها کسانی بودند که پیام خدا را باور کردند. با این وجود همه بی ایمانان مردند. پس خدا جهان را در پایان زمان مقرر با آتش نابود خواهد کرد. تنها کسانی که به پیام خدا ایمان دارند نجات خواهند یافت.
بعد از طوفان، فکر میکنید همانطور که انسانها کثیر میشدند آیا به خدا ایمان و اعتماد داشتند؟ مطابق با گفته انبیاء، اکثریت مردم ایمان نداشتند. خدا به انسان گفت کثیر شوید و زمین را پر سازید؛ اما دوباره آنها شورش کردند، شهری بنا نهادند تا نامی برای خودشان پیدا کنند و برجی سر به آسمان کشیده نیز بعنوان پناهگاهی در برابر طوفانی دیگر ساختند! خدا از تمرد بیش از اندازه انسانها باید واقعاً ناراحت شده باشد. شاید شیطان داشت به خدا و فرشتگانش طعنه میزد زیرا او در فریب دادن انسانها و تحریک آنها به طغیان بسیار موفق بود. برای اجتناب از نابودی بیشتر و برای محدود کردن توانایی بشریت برای عملی کردن شرارت بیشتر، خدا زبان مردمان را مشوش ساخت تا سخن یکدیگر را نفهمند. پس آنها دستور اصلی خدا را برآوردند؛ آنها در قبایل تفکیک شدند و بر روی تمام زمین پراکنده گردیدند. خدا اغلب زمانی که گناه به سطح بحرانی میرسید انسانها را پراکنده مینمود. سپس او پیام آوری فرستاد و آنها را به توبه فرا خواند. خدا نمیخواست که انسانها را نابود کند، بلکه میخواست نجاتشان دهد! پس او کسی را فرستاد تا انسانها را در ایمان حقیقی دور هم جمع کند، انسانی بنام ابراهیم که همه ما او را میشناسیم.
به رغم زندگی در بینالنهرین در میان مردم بت پرست، ابراهیم خودش را پاک نگاه داشت و بت پرستی همسایگانش را نپذیرفت. یک روز خدا ابراهیم را خواند تا با ایمان قدم بردارد و به زمینی دیگر برود. در آن هنگام ابراهیم نام آنجا را نمیدانست، ولی ما آن را بعنوان کنعان یا فلسطین میشناسیم. در نهایت ابراهیم خانواده اش را برداشت، بینالنهرین را ترک کرد و به فلسطین عزیمت کرد. ابتدا آنها به شمال را سفر کردند و در هاران (Haran) زندگی کردند جایی که پدر ابراهیم درگذشت. بعد از فوت پدرش، ابراهیم بیشتر اقوامش را ترک کرد و به فلسطین عزیمت کرد. در خواب، خدا با ابراهیم عهد بست که بوسیله نسلش همه جهان برکت خواهد یافت. خدا انسانها را بر روی همه زمین توسط مشوش کردن زبانها پراکنده کرد اما خدا میخواست همه زمین را از طریق ابراهیم با ایمان برکت ببخشد؛ اما چه کسی فرزند ابراهیم خواهد بود؟ آیا این همان فرزند حواست که سر شیطان را خواهد کوبید؟
ابراهیم داشت سالخورده میشد و همسرش سارا فرزندی نداشت، پس سارا ابراهیم را به کنیزش به زنی در آورد تا عهد خدا درباره فرزند حقیقت یابد، ولی نتیجه اش به یک اشتباه بزرگ تبدیل شد. تا آن لحظه ابراهیم از احکام خدا درباره ازدواج اطاعت کرده بود. سارا تنها همسر ابراهیم بود و چند همسری جزء نقشه خدا نبود؛ اما ابراهیم و سارا به اینکه خدا به عهدش عمل خواهد کرد اعتماد نکردند. خدا دوباره با ابراهیم سخن گفت که او پدر امتهای بسیار خواهد شد و سارا خواهد زایید. ولی ابراهیم و سارا برای داشتن فرزند بسیار سالخورده بودند. سارا در دل خود درباره زایمان کردنش خندید، ولی خدا گفت آن واقع خواهد شد.
خدا معجزه ای نمود، سارا حامله شد! آیا میتوانید تعجب هرکس درباره زایمان سارا را تصور کنید درست زمانی که او سالهای پایانی عمرش را سپری میکرد؟ مطمئنا همه در موردش سخن میگفتند. ولی چرا خدا اجازه واقع شدن این رویدادها همانطور که اتفاق میافتادند را میدهد؟ چرا خدا به ابراهیم و سارا اجازه داد تا ابراهیم به خاطر فرزند دار شدن از کنیز اشتباه کند؟ آیا به خاطر دارید که گفتیم داستان طوفان نمونه ای از وقایعی است که بعداً رخ میدهند؟ این داستان نیز بعنوان مثال و الگو بکار میرود. در اینجا به ما درباره نجات می آموزد.
خدا عهد بست که او نجات دهنده ای خواهد فرستاد تا شیطان را شکست دهد و بر مرگ پیروز شود. خدا عهد بست که او از نسل ابراهیم ظهور میکند، ولی ابراهیم و سارا فکر کردند خدا برای انجام عهدش به کمک احتیاج دارد. آنها تصمیم گرفتند تا نجات دهندۀ موعود را خودشان آماده کنند. خدا داشت به بشریت درسی مهم میآموخت. انسانها نمیتوانند خودشان را نجات دهند. ما گناهکار متولد میشویم و شرم و خودخواهی مان که ما را در حضور خدا ناپاک میسازند را در همه کارهایمان مخلوط میکنیم. سیرت ما نادرست است و مهم نیست چقدر سخت تلاش کنیم، قادر به تغییر و تطهیرش نیستیم.
مجازات شکستن احکام خدا مرگ ابدی است. مجازات مرگ ابدی را چه کسی میتواند بپردازد و دوباره زندگی کند؟ احکام خدا همانند خود او مقدس هستند. تنها کسی که با احکام، در ارزش با سیرت خدا مساوی است میتواند قربانی برای گناه بشود. هدف سیستم قربانی حیوان آن بود. به نجات دهنده اشاره داشت. ما نمیتوانیم حیات ابدی را به دست آوریم زیرا که ما اطاعت کامل را داشتیم ولی گناه کرده ایم. بشر محدود برای به دست آوردن حیات ابدی که ارزشی نامحدود دارد هیچ کاری نمیتواند بکند. پس ما با انجام اعمال نیک نمیتوانیم خویشتن را نجات دهیم. اعمال "نیک" ما همه با خودخواهی آمیخته اند. آنها به اندازه کافی نیک نیستند. ما نمیتوانیم با دعاهایمان حیات ابدی را به دست آوریم زیرا دعایمان نمیتواند مجازات مرگ ابدی را بپردازد. با زیارت عتبات مقدس نمیتوانیم نجات را به دست آوریم. این کارها سیرت ما را تغییر نمیدهند. ما به نجات دهنده احتیاج داریم و آن نجات دهنده توسط خدا وعده داده شده بود. برای اثبات اینکه نجات توسط عهد به جهان میآید، خدا معجزه ای انجام داد تا به ابراهیم از همسرش سارا پسری بدهد. به آدم و حوا وعده داده شد که نجات دهنده از نسل پسرشان اسحاق ظهور خواهد کرد. درست مانند اسحاق نجات دهنده نیز تولدی معجزه آسا خواهد داشت. این نیز نمونه و الگوی دیگری برای نشان دادن به ماست که نجات از طریق تلاش انسانی نمیآید بلکه از طریق فیض معجزه آسای خدا.
اسحاق پسری بنام یعقوب داشت و خدا عهد آمدن نجات دهنده از طریق نسلش را با او تازه کرد. آیا انتظار چیزی را کشیدن سخت نیست؟ ما همه چیز را سریع میخواهیم. ما رایانه و تلفنهای هوشمند داریم که به ما اطلاعات فوری میدهند، ولی وقتی منتظر راه اندازی یک برنامه هستیم، چند بار شکایت میکنیم؟ چقدر باید برای ایماندار روزگاران گذشته انتظار برای نسلها تا عهد خدا تحقق یابد دشوار بوده است! ابراهیم و اسحاق و یعقوب همه با ایمان قربانی عرضه کردند و انتظار نجات دهنده موعود را کشیدند. ولی نجات دهنده در دوره زندگی شان ظهور نکرد. عاقبت فرزندان یعقوب به خاطر خشکسالی به مصر عزیمت کردند. حتی شما ممکن است در فیلم داستان عزیمت یعقوب و برادرانش به مصر را دیده باشید. با این حال به وقتش فرزندان یعقوب (بنی اسرائیل) برده های مصریان شدند. به مرور زمان بسیاری از آنها اعمال بت پرستان را اختیار کردند.
بعد از چندین سال، خدا نجات دهنده ای بنام موسی را برانگیخت. از طریق موسی، خدا به فرعون گفت تا قوم اسرائیل را از بردگی رها کند. خدا محتاج نبود تا به فرعون فرمان دهد تا اجازه بیرون رفتن بنی اسرائیل را بدهد. اگر او میخواست، میتوانست مصریان را با یک کلمه نابود کند. ولی خدا میخواست فرعون خودش این تصمیم را بگیرد. چرا خدا این کار را کرد؟ خدا محبت است و میخواست فرعون بت پرست متواضع شود و در حضور خدا توبه کند. او میخواست فرعون نجات یابد. آیا خدا بخشنده نیست؟ اما فرعون قلبش را سخت کرد و اجازه نداد بنی اسرائیل بیرون بروند.
خدا از طریق موسی معجزاتی انجام داد و بر سر مصریان بلایایی رساند. آخرین و قویترین بلا مرگ نخست زادگان مصریان بود. برای محافظت از بنی اسرائیل، خدا به آنها گفت تا حیوانی را ذبح کنند و خون آن را بر هر دو قائمه و سر در خانه هایشان بپاشند. فرشته هلاکت خدا از خانه هایی که خون قربانی را پاشیده بودند می گذشت. به این طریق، کسانی که کلام خدا را باور کردند پسران نخست زاد را از بلا نجات دادند. شب وحشتناک فرا رسید و فرشته هلاکت پسر فرعون را ملاقات کرد. پسر مُرد و فرعون قادر نبود بیشتر در برابر خدا ایستادگی کند؛ او بنی اسرائیل را رها کرد. حتی بعد از آن خشم فرعون چنان شدید بود که برای هلاکت بنی اسرائیل آنها را تا دریای سرخ دنبال کرد؛ اما خدا دریای سرخ را برای بنی اسرائیل شکافت و فرعون و تمام ارتش مصریان را زمانی که سعی داشتند آنها را دنبال کنند غرق نمود. خیلی زود همه امتها خبردار شدند که چگونه خدای ابراهیم بزرگترین ارتش جهان را نابود کرد! چه نجات معجزه آسایی؟
چرا خدا کارها را این چنین انجام میدهد؟ چرا خدا به رویدادها اجازه میدهد که اینگونه آشکار شوند؟ بطور خلاصه همانند طوفان که تمثیلی برای نشان دادن داوری و نجات خدا است، پس رهایی بنی اسرائیل از بردگی نیز یک تمثیل و نماد است. برای اینکه ما خودخواه به دنیا آمده ایم، از روی سیرت ما بر علیه خدا گناه کرده ایم، ولی ما تنها نیستیم. شیطان همیشه آماده است تا انسانها را برانگیزاند تا بر علیه خدا مرتکب شورش و گناه شوند. ما محتاجیم تا از "بردگی" گناه و شیطان، "ارباب بردگی" که محرک ما برای گناه است نجات یابیم. نجات دهنده بنی اسرائیل از بردگی جسمانی در مصر نمادی از نجات دهنده مان از بردگی گناه است. نجات بنی اسرائیل از فرعون نمادی از رهایی از شیطان است. نجات نخست زادگان از دست فرشته مرگ نمادی از نجات از مرگ ابدی است.
آن بنی اسرائیل نبود که فرعون را شکست داد. بنی اسرائیل خودشان را رها نکردند، بلکه خدا. بنی اسرائیل همچنین نمیتوانست خود را از مرگ ابدی برهاند. حیوان قربانی که ذبح کردند و خونی که آنها بر هر دو قائمه و سر در خانه ها پاشیدند فقط الگو یا نمادی از نجات بود. در باغ عدن خدا با آدم و حوا عهد بست که او نجات دهنده را بر خواهد انگیخت. این عهد با ابراهیم و اسحاق و یعقوب تکرار شده بود. نجات دهنده قربانی میشود و رهایی از مرگ ابدی را میسر میکند.
بعد از عبور از دریای سرخ، خدا بنی اسرائیل را به پای کوه سینا راهنمایی کرد. اینجا جایی است که او به آنها ده فرمان را داد. ده فرمان اساس احکام اخلاقی خدا برای همه بودند و نه فقط برای یهودیان. ده فرمان برای همه انسانها در همه اعصار لازم الاجرا هستند. کتاب مقدس میگوید که ابراهیم مطابق با فرامین و احکام خدا زیست، پس این احکام برای اولین بار با بنی اسرائیل ظاهر نشدند. ده فرمان استاندارد عدالت خواهد بود زمانی که همۀ انسانها در حضور خدا در روز داوری میایستند.
با اینکه ده فرمان نشان دهنده گناه است، انجام دادن آنها نمیتواند ما را از کیفر گناه نجات دهد. ده فرمان نمیتواند خودخواهی دلهایمان را شفا دهد و تنفرمان را به محبت تبدیل کند. آن کار خدا از طریق نجات دهنده است. با این حال وقتی خدا نجات را از طریق نجات دهنده میسر ساخت او محبت و علاقه و قدرتش برای انجام احکامش را در دلهایمان قرار داد. (اعتقاد بنیادی شماره ۱۹: احکام خدا را ببینید.)
روز سبت یکی از ده فرمان است. خدا آن را در ابتدا زمانی که او در روز هفتم هفته آفرینش آرامی گرفت خلق نمود. خدا آن روز را تقدیس کرد و هرگز قداستی که در آن قرار داد را برنداشت. آدم و حوا در آن روز آرام گرفتند، مانند ابراهیم نگهدارنده احکام و فرامین خدا. این آیتی مابین خدا و کسانی است که به او ایمان دارند. روز استراحت و پرستش و مصاحبت با ایمانداران دیگر است. به ما واقعیتی را یادآور میشود که خدا خلقت و نجات را برای انسانها بدون تاثیر یا کمک آنها میسر نمود. اینها موهبتی رایگان از طرف خدا برای پذیرفتن و اطاعت هستند. سبت از غروب جمعه تا غروب شنبه بر پا میشود. (اعتقاد بنیادی شماره ۲۰: سبت را ببینید.)
قبل از اینکه خدا ده فرمان را به موسی بدهد آنها را بر روی دو لوح سنگی نوشت. خدا خودش کلمات را نوشت. این الهام مستقیم خدا بود. زمانی که خدا کلمه به کلمه ملهم را دیکته میکند ما آن را "ملهم زبانی" میخوانیم. به غیر از ده فرمان مابقی نوشته های مقدس رونوشت کلمه به کلمه ای که خدا گفته نیستند. بلکه آنها نوشته های انبیایی هستند که رؤیاها و خوابها یا تعلیم شفاهی توسط خدا دریافت کرده بودند. انبیاء پیام خدا را در کلماتی به انتخاب خودشان و با توجه به توانایی نوشتاری خودشان به مردم ابلاغ میکردند. این "ملهم استدلالی" خوانده میشود که ارزش تکرار شدن دارد. به غیر از ده فرمان همه کتاب مقدس نتیجه ملهم استدلالی است. از آنجایی که کتاب مقدس به طریق ملهم استدلالی داده شده بود و نه ملهم تحت و لفظی، پس اختلافات ناچیز در املاء و قواعد که توسط کاتبان نوشته شدند پیام را باطل نمیکند.
برای تقریباً ۲۵۰۰ سال اولیه از تاریخ بشریت، هیچ نوشته مقدسی وجود نداشت. حقیقت بصورت شفاهی از فردی به فرد دیگر روایت میشد. کتاب مقدس با نوشته های موسی نبی آغاز شد. امروز ۳۹ کتاب وجود دارند که مجموعه ای از نوشته های انبیاء عبری قبل از عیسی را تشکیل میدهند. مسیحیان این مجموعه از نوشته های نبوی عبری را عهد عتیق میخوانند. اعتقاد است که موسی ۵ کتاب اول از این ۳۹ کتاب عهد عتیق را نوشته است. این پنج کتاب بعنوان تورات نیز شناخته میشود و شامل: سفر پیدایش، سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد و سفر تثنیه میشود.
علاوه بر تورات ۳۴ کتاب دیگر عهد عتیق در بردارنده مزامیر و نوشته های بسیاری از انبیاء از جمله دانیال، ارمیاء و سلیمان پادشاه است. در ایران برخی مردم همه عهد عتیق را به تورات میخوانند و همه این نوشته های نبوی را به موسی نسبت میدهند. ولی موسی همه آنها را ننوشته است. برخی فقط پنج کتاب اول را تورات می دانند. پس زمانی که درباره این موضوعات در ایران گفتگو میکنیم فرد باید مراقب نحوه برداشت دیگران از این موضوعات باشد.
همچنین در ایران در رابطه با آنچه نوشته های عهد جدید (انجیل) را تشکیل میدهند سردرگمی وجود دارد. بسیاری از مردم در ایران خیال میکنند انجیل شامل چهار داستانی است که توسط چهار تن از پیروان عیسی درباره زندگی وی نوشته شده است. این چهار کتاب به نام نویسندگانش: متی، مرقس، لوقا و یوحنا است. هر یک از آنها زندگی و بشارت عیسی را از دید خودشان توصیف کرده اند و شامل کلام حقیقی است که عیسی گفت. شما با خواندن انجیل متوجه خواهید شد که آن شامل رساله هایی از پیروان دیگر عیسی است که از طرف خدا الهام گرفتند. اینها شامل پولس، یعقوب، پطرس و یهودا هستند. در کل ۲۷ کتاب در انجیل وجود دارد که آن را عهد جدید نیز میخوانند.
در ترجمه مدرن عهد قدیم و جدید که کتاب مقدس نامیده میشود، برخی اوقات بر روی جلد نوشته میشود: تورات، مزامیر و انجیل. خواننده باید متوجه شود که کتاب مقدس در بر گیرنده ۶۶ کتاب از عهد قدیم و جدید است. هیچ محدودیتی برای کتابهای موسی (تورات) و چهار انجیل وجود ندارد. خواننده باید مواظب این تفاوتها در واژگان باشد. در این نوشته ها وقتی میگوییم، "تورات، مزامیر و انجیل" ما به مجموعه کامل نوشته های نبوی عهد قدیم و جدید اشاره داریم. در ایران ترجمه قدیم کتاب مقدس نیز وجود دارد.
برای ادونتیستهای روز هفتم ۶۶ کتابی که عهد قدیم و جدید را شامل میشوند کتاب مقدس است. این نوشته های نبوی اساس ایمان و عقاید ما را تشکیل میدهند. اگر مدرس یا نبی ای ادعای دریافت الهام جدیدی از طرف خدا میکند، باید سخنانش نسبت به اصول نوشته شده در کتاب مقدس مقایسه شود و نه از طریق دیگری. اگر ناسازگاری وجود دارد، "الهام" جدید باید رد شود و باطل اعلام گردد. ما معتقدیم که خدا نشان داد که چگونه انسانها میتوانند جایی در آسمان برای خود به دست آورند و از اراده او در این نوشته های مقدس آگاه شوند. (اعتقاد بنیادی شماره ۱: کتاب مقدس را ببینید.)
زمانی که کتاب مقدس را میخوانیم، روشن است که خدا بنی اسرائیل را برگزید تا از طریق آنها فرامین و احکامش را به جهان آشکار سازد. با قرار دادن آنها در مسیرهای کسب و کار جهانی، خواست که آنها قوم مقدسی باشند که راه نجات را به رهگذران سرزمینشان نشان دهند. خدا نقشه کشید تا آنها را کامیاب کند و توجه مردم را نسبت به عهد ظهور نجات دهنده از تبار ابراهیم، اسحاق و یعقوب جلب نمایند. قربانی کردن دائمی حیوانات نماد حقیقتی بود که دست آورد گناه مرگ است و اینکه نجات دهنده پاک که تنها قربانی قابل قبول برای گناه همه جهان است ظاهر خواهد شد. فقط یک انسان کامل، به جای همه بشریت میتوانست شیطان را شکست دهد و بر مجازات مرگ ابدی غلبه کند. اسرائیل قوم برگزیده خدا برای این کار بود.
متاسفانه بنی اسرائیل مرتبه بالای خودشان را از دست دادند. آنها تعلیمات خدا را باور نکردند و حتی مرتکب گناه بزرگ، بت پرستی شدند. پس خدا امید داشت که آنها از گناه بت پرستی شان باز گردند، اجازه داد بنی اسرائیل بعنوان اسیر به بابل برده شوند. چطور مردمانی که نیاکان شان بطور معجزه آسایی توسط خدا از بردگی نجات یافته بودند و سرزمین جدیدی به آنها داده شد در برابر بت کرنش کردند؟! آنها کلام خود خدا را که به آنها ده فرمان را میگفت شنیدند! باور نکردنی است اینطور نیست؟ خوب اینجا اصل بسیار مهمی وجود دارد که ما نباید هرگز فراموشش کنیم. اگر انسانها تعالیم خدا را نپذیرند، روح خدای مقدس در میان آنها نخواهد زیست و آنها هیچ توانایی در برابر گناه نخواهند داشت. بعد از اینکه اسارت شان در بابل به پایان رسید خدا بازگشت بنی اسرائیل به سرزمین اسرائیل را سازمان داد و برای بیشتر اوقات آنها به خدا باوفا باقی ماندند. ولی آنها با مسئله دیگری در تقلا بودند یعنی غرور روحانی.
انسانها تصور کردند که به اندازه ای درستکار هستند که احکام خدا را بدون کمک او نگه دارند. آنها فراموش کردند که چگونه ریشه های غرور و خودخواهی در قلبهای آنها جاسازی شده بود. آنها ناتوانی شان در برابر گناه را نمیتوانستند ببینند. آنها تصور کردند که به اندازه کافی مقدس هستند تا الزامات خدا را برآورده کنند. آنها معتقد بودند که قربانی هایشان، دعاها و سفرهای زیارتی شان آنها را به اندازه کافی مقدس میکند تا به حضور خدا وارد شوند، ولی آنها خودشان را فریب دادند.
تمام حیوانات قربانی و دعاهایشان بدون ایمان به عهد خدا درباره نجات دهنده بی ارزش بود. قربانی حیوان نمیتوانست مجازات مرگ ابدی که شریعت نیاز داشت را پرداخت کند. زیارت معابد نمیتوانست غرور و شهوت را در قلبهایشان عوض کند. آنها نجات دهنده ای را احتیاج داشتند که قربانی ها به او اشاره داشتند. ولیکن آنها به خدا وفادار و شاکر باقی نماندند. شیوه مذهبی که خدا به بنی اسرائیل داد مسیری برای انسانها شد تا تصور کنند که آنها تبرئه شده اند و کفاره گناهان شان را خودشان فراهم میکنند. آنها خودشان را از دیگران جدا نمودند و خود را برتر از دیگران دانستند. بنی اسرائیل نمیتوانست دیگر قوم برگزیده باشد و پیام نجات ظهور نجات دهنده را برای جهان انتقال دهند. خدا با این وضعیت چه میکند؟
خدا از طریق انبیاء با بنی اسرائیل عهد بست تا باقی ماندگان از بنی اسرائیل نجات خواهند یافت و خواست خدا را نگه خواهند داشت و اعمالی که خدا آنها را برایشان فراخواند انجام میدهند. این چگونه به انجام میرسد؟
سالها قبل خدا نجات دهنده را از طریق ابراهیم و سارا وعده داد. با این وجود سارا نازا بود و نمیتوانست بچه دار شود. پس خدا معجزه ای انجام داد و سارا حامله شد و عاقبت اسحاق را به دنیا آورد. این نمادی بود که نشان داد وعده نجات که توسط خدا داده شد از طریق قدرت اعجاب انگیز خودش به انجام خواهد رسید و نه با تلاش نوع بشر. نجات دهنده جهان نیز از طریق تولدی معجزه آسا به دنیا خواهد آمد.
صدها سال بعد، یک شب جبرئیل بر مریم ظاهر شد و به او گفت که او نیز پسر دار میشود. ولی مریم باکره بود و قبلاً هرگز مردی را نشناخته بود. چگونه میتوانست بشود؟ شنیدن چنین چیزی باید برای یک دختر جوان، شاید ۱۶ ساله تکان دهنده بوده باشد! با این حال او به کلام فرشته ایمان داشت و پیشگویی را قبول کرد. از طریق معجزه روح مقدس خدا مریم حامله میشود. کتاب مقدس نمیگوید که خدا با مریم رابطه داشت! بلکه آن اتهام دیگران است؛ اما چه اتفاقی افتاد؟
خدا برای بشر توضیح نمیدهد که چگونه معجزاتش را انجام میدهد. او توسط انبیاء میگوید که او کاری را انجام داد و ما میتوانیم آن را بپذیریم یا رد کنیم. آیا کار بسیار مشکل برای خداوند هست؟ اگر او بخواهد، میتواند باکره ای را حامله کند؟ البته که میتواند! پس ما نباید به این شک کنیم.
پس چرا تولد از باکره با اهمیت بود؟ با این که ما همه طریق های خدا را نمیتوانیم بشناسیم، ما میتوانیم از آنچه خدا برای ما در کتاب مقدس آشکار کرده است چیزهای زیادی بیاموزیم. یک چیز که کتاب مقدس روشن میکند آن است که پسر در بطن مریم وجود داشت قبل از اینکه او در بطن مریم قرار داده شود. ولی حالا او مانند کودک متولد میشود و مانند انسان زندگی میکند! چگونه خدا این کار را انجام داد؟ آیا میتوانید قدرت خدا را توضیح دهید؟ ما هم نمیتوانیم!
جبرئیل به مریم گفت پسر را عیسی مینامند که تفسیرش به زبان عبری این است "خدا نجات است." کتاب مقدس همچنین با پیشگویی اشعیای نبی گفت که پسر عمانوئیل نامیده میشود که تفسیرش این است "خدا با ما." پس پسر نجات را فراهم میکند و همچنین خدا با ما میباشد! نجات دهنده جهان نزدیک بود ظاهر شود! عهد ذریت حوا که سر شیطان را میکوبد برآورده شد! نجات دهنده از نسل ابراهیم، اسحاق و یعقوب خیلی زود به دنیا میآمد! بشریت دیگر نباید منتظر میماند! ولی اجازه دهید آنسوی عهد را فراموش نکنیم. خدا به حوا گفت شیطان پاشنه نجات دهنده را میکوبد. میلیونها قربانی که بصورت نمادین مجازات گناه را تحمل کردند، به کسی اشاره داشتند که به خاطر مجازاتی که برای گناهان مان سزاوار ما بود واقعاً رنج خواهد کشید. آری، بی گناه، کلام خدا، عیسی مسیح قربانی برای گناهان جهان میشود. عیسی به دست شیطان مجروح میشود ولی او هرگز نمیتواند او را از بین ببرد. تفسیر همه اینها چه میتواند باشد؟
عیسی در مورد خودش ادعاهای حیرت انگیزی نمود. بعنوان پسر نجار بزرگ شد و با این حال گفت که او تنها راه منتهی به آسمان بود. چی؟! اگر کسی را که شما میشناسید این را بگوید، در موردش چه فکری میکنید؟ مطمئناً آنها را بی عقل تصور خواهید کرد! عیسی گفت که او تمام پیشگویی هایی عهد عتیق درباره آمدن مسیح را تمام کرد. اگر کسی در خیابان به شما این را بگوید در موردش چه فکری میکنید؟ عیسی گفت من بودم قبل از اینکه ابراهیم باشد. چه کسی اینگونه سخن میگوید؟ عیسی گفت که او استطاعت آمرزش گناهان را دارد. چی؟! فقط خدا میتواند گناهان را بیامرزد! او فکر میکرد کیست؟! عیسی گفت که از آسمان آمده است و هیچ انسانی به غیر از او خدا را ندیده است. علاوه بر این، برای نشان دادن اینکه کلمات عیسی کفر نبود، خدا معجزات را یکی پس از دیگری جلوی مردم میسر نمود. او حتی مردم را زنده کرد! خدا داشت سخنان موعظه عیسی را تثبیت میکرد.
عیسی گفت او تنها طریق نجات برای انسانها بود. او نجات دهنده موعود است. عیسی بی گناه بود، با این حال گناهان جهان را بر خود گرفت. سپس او آن گناهان را بر صلیب برد و جان داد، مجازات مرگی که سزاوار ما بود. او کفاره همیشگی برای هر گناهی بود که رخ دهد. نتیجه گناه مرگ است و هر گناهی باید جزایش را بپردازد و گرنه احکام خدا معنا ندارند. برای به دست آوردن عدالت احکام از همه زوایایش، مجازات گناه باید پرداخت شود. همانطور که پیشگویی آشکار کرد، شیطان پاشنه عیسی را کوبید. شیطان بود که عیسی را به گناه وسوسه کرد اما شیطان ناموفق بود. شیطان بود که مردم را وادار به کشتن عیسی کرد. سیرت شیطان و اصول خودخواهی در نبرد بین مسیح و شیطان ظاهر شد. دنیا نظاره گر نتیجه گناه و شورش بر علیه احکام خدا را دید. مرگ عیسی نشان داد که خدا عادل است. کفاره گناه پرداخت شد، ولی فیض خدا را نیز نشان داد زیرا داستان با مرگ عیسی تمام نشد.
برای اینکه عیسی بی گناه بود، قبر نمیتوانست او را نگه دارد. خدا او را از مردگان زنده کرد. عیسی بر مرگ و قبر برای همه بشریت پیروز شد! نجات دهنده نَبرد با شیطان را پیروز شد! شیطان در نبرد عظیم بعنوان دروغگو و قاتل نمایان شد. همه آنان که به عیسی ایمان دارند، بعنوان قربانی گناهان شان و نجات دهنده، حیات ابدی را به ارث خواهند برد. حیات ابدی! ما میتوانیم در باغ زیبا دوباره زندگی کنیم جایی که درد، رنج، کار سخت و مرگ وجود ندارد! ( اعتقاد بنیادی شماره ۹: زندگی، مرگ و قیام مسیح را ببینید.)
اما چگونه یک نفر میتواند برای گناهان دیگران بمیرد؟ آیا ظالمانه نیست؟ شاید برای انسان، اما نه برای خدا! مطابق با کتاب مقدس اگر ما به عیسی ایمان داشته باشیم ما با او یکی میشویم پس ما جزئی از او میشویم و او جزئی از ما. چی؟ چطور ممکن است؟ خدا روح است. آنانی که عیسی را بعنوان نجات دهنده میپذیرند، موهبت روحالقدس را دریافت میکنند که روح مسیح نیز هست. در نتیجه ما بطور روحانی با نجات دهنده یکی میشویم. زندگی او برای زندگی ما حساب میشود، مرگش برای مرگ ما و قیامش برای قیام ما محسوب میگردد. در عیسی ما حیات ابدی داریم. این چطور ممکن است؟ معجزه خداست و به اندازه بارداری سارا و مریم سرّی است. با خدا همه چیز ممکن است!
روحالقدس زندگی مان را متبدل میکند. ما قادر نیستیم قبل از تغییر مذهب کارهای نیک را بدون آمیختن آنها با مقداری از انگیزه های خودخواهانه انجام بدهیم. ولی با وجود روح بی گناه عیسی درون ما، ما بر علیه سیرت و طبیعت گناهکارمان قدرت داریم. حال با روح مسیح، ما میتوانیم ده فرمان را با محبت و احترام برای کاری که عیسی برای ما انجام داد نگاه داریم، نه بعنوان کوششی برای به دست آوردن حیات ابدی. پس میبینیم که مذهب حقیقی، لیستی از عقاید نیست، بلکه تجربه ای است که به موجبش روح مسیح قیام کرده در ما زندگی میکند و ما را متبدل مینماید. (اعتقاد بنیادی شماره ۱۰: تجربه نجات را ببینید.)
ورود روحالقدس به زندگی ما تولد جدید خوانده میشود. عیسی گفت تا ما از سرِ نو مولود نشویم، ملکوت خدا را نمیتوانیم دید. بعد از اینکه درباره نجات در مسیح آموختیم و مطابق با اصول ملکوت خدا زندگی کردیم، ما وفاداریمان را به خدا و مسیح با گرفتن غسل تعمید نشان میدهیم. غسل تعمید ما نشان میدهد ما مرگ، خاکسپاری و قیام عیسی برای خودمان را میپذیریم و اینکه متعهد میشویم زندگی تازه در مسیح را برگزینیم. در غسل تعمید ما در آب فرو می رویم که بطور نمادین قبر را بیان میکند. ما اتحادمان را با مرگ مسیح نشان میدهیم. سپس ما از آب بعنوان نمادی از قیام از مرگ در مسیح بیرون آورده میشویم. غسل تعمید نمادی از اتحاد روحانی با نجات دهنده مان عیسی است. (اعتقاد بنیادی شماره ۱۵: غسل تعمید را ببینید.)
تجربه تولد تازه یک تجربه جسمی نیست بلکه تجربه ای روحانی است. کسانی که از سرِ نو مولود میشوند در تواناییهای شان درست مانند یک کودک تازه متولد شده رشد میکنند. ما کتاب مقدس را میخوانیم، دعا میکنیم و سرودهای روحانی میسراییم. آیا نمیخواهید برای هم صحبتی با کسانی که شبیه به شما میاندیشند زمان صرف کنید؟ در کلیسا مصاحبت بی پایان با ایمانداران دیگر وجود دارد. از طریق این تجربه ها ما میآموزیم که مسیح چگونه زیست و در زندگی هایمان از آن پیروی میکنیم. ما میآموزیم که چگونه از نظر روحانی در مقابل حملات شیطان و مشکلات زندگی بایستیم. ایمان مان را به دیگران شهادت میدهیم و در امور کلیسا مشارکت میکنیم. همانطور که رشد میکنیم در زندگیمان شادی داریم حتی زمانی که با مشکلات روبرو میشویم. به خاطر اینکه دیگر در بند طبیعت گناهکار و عادات گذشته مان نیستیم. ما آزاد هستیم. ما از اطمینان نجات و قیامان از مرگ در آینده لذت میبریم. ما در ترس روح های اهریمنی زندگی نمیکنیم. ما با روحالقدس پر شده ایم و از برخورداری حمایت خدا لذت میبریم. (اعتقاد بنیادی شماره ۱۱: رشد در مسیح را ببینید.)
وقتی که ما در مسیح متحدیم در واقع ما جزئی از ملکوت آسمانی هستیم و اصولش را پذیرفته ایم و اصول جهانی که در تضاد با ملکوت آسمانی هستند را رد میکنیم. ما انسانهای مقدسی هستیم و فقط در تفریحات و سرگرمیهایی شرکت میکنیم که میتواند اصول خدا را جلال دهد. ما خود را به جواهر آلات، لباس های زرق و برق دار و گران قیمت که غرور را میپروراند زینت نمیدهیم. ما مراقب هستیم که در ظاهرمان متواضع باشیم. بدن ما معبد خداست و با نوشیدنی های الکلی و مواد مخدر آن را ضایع نمیکنیم. خداوند در کتاب مقدس بر ما روشن کرده است که برخی غذاها کیفیت پایینی دارند و نمیتوان از آنها به عنوان غذا استفاده کرد و انتظار داشت بر سلامتی و در ادامه تجربه مذهبی مان بی تاثیر باشد. گوشت خوک تنها یکی از بسیاری از گوشتهاست که به ما گفته شده است نخوریم. (اعتقاد بنیادی شماره ۲۲: سلوک مسیحی را ببینید.)
اگر ما بخواهیم یکی از مهمترین جلوه ایرانی بودن را مشخص کنیم، آن چه میباشد؟ شاید در مرکز اندیشه مان خانواده باشد. ما خانواده یمان را دوست داریم. ما خانه هایمان را میسازیم که فرزندان و همسرمان بتوانند در آن زندگی کنند. ما کودکان را دوست داریم و وقت گذراندن با خانواده در خانه تابستانی درست مشابه رفتن به بهشت روی زمین است. مادر و پدر با پیمان زناشویی در مرکز خانواده هستند. از ابتدا خدا در نظر گرفت که زن و شوهر در سراسر زندگی شان رابطه ای با محبت داشته باشند و اینکه پیمان زناشویی هرگز شکسته نمیشود. ازدواج چنان اتحاد مقدسی است که خدا از آن برای توصیف رابطه خود با انسانها در کتاب مقدس استفاده نمود. به همین دلیل ازدواج باید تنها بین انسانها با ایمان مشترک باشد. زمانی که دو انسان محبت و احترام متقابل را نشان میدهند آن خانه ای مبارک خواهد بود. عیسی آموخت که به استثنای زنا، پیوند ازدواج نمیتواند شکسته شود. شخصی که طلاق میگیرد و با زن دیگری ازدواج میکند مرتکب زنا میشود. والدین باید فرزندان شان را برای شناخت مسیح تربیت کنند و نجاتش را بپذیرند و عضوی از ملکوت خدا گردند. (اعتقاد بنیادی شماره ۲۳: ازدواج و خانواده را ببینید.)
ما میخواهیم از خانواده یمان مراقبت کنیم، کار میکنیم تا پول به دست آوریم و آنها چیزهایی مطلوبی در این زندگی داشته باشند. اگر شما پولی به فرزند تان بدهید از آنها میخواهید که پول را به نحوی عاقلانه خرج کنند تا به خودشان و به دیگران آسیب وارد نکنند. به روشی مشابه، خدا به ما این زمین و قدرتی برای ثروت اندوختن بخشیده است. او از ما میخواهد از آن حکیمانه استفاده کنیم. علاوه بر ثروت، خدا به ما استعدادها، توانایی ها و فرصت نیز داده است. ما باید آنها را برای جلال خدا بکار بگیریم. معاشرت خوب یعنی اعتقاد به اینکه همه چیز متعلق به خداست و ما باید آن را حکیمانه و مطابق با اصول خدایی بکار بگیریم. برای پرورش دادن روح بخشیدن و سخاوت، خدا برای چیزهایی که به ما داده است احتیاجات معینی نیز بوجود آورده است. ما یک دهم درآمدمان را به خدا باز می گردانیم. این عشر خوانده میشود. این پول از آن ما نیست بلکه مال اوست و مطالبه اش میکند. این عشر برای تامین حقوق بشارت دهندگان و خادمان تمام وقت انجیل مورد استفاده قرار میگیرد. علاوه بر عشر ما هدایایی نیز ارائه میدهیم. مقدار هدیه تعیین نشده است. ما با توجه به مقداری که خدا به ما برکت داده است میدهیم. ما هدایا را برای نگهداری و تعمیر کلیسا، کمک به فقرا و بشارت انجیل صرف میکنیم. (اعتقاد بنیادی شماره ۲۱: مباشرت را ببینید.)
زمانی که انسانهای بیشتری کلام خدا را میشنوند و مسیح را بعنوان نجات دهنده میپذیرند، آنها در گروهی با ایمان اجتماع تشکیل میدهند. نقطه اتکای شان مسیح است. عیسی عهد باقی مانده در عهد قدیم بود. او احکام را کامل نگهداشت و همچنین مجازات تخلف از احکام را دریافت کرد. زمانی که با مسیح متحد شدیم، آنجاست که به باقی ماندگان روحانی از امت با ایمان خدا در عهد قدیم تبدیل میشویم. اجتماع ایمانداران برای معاشرت و پرستش، برای تعلیم کلام خدا، برای برگزاری عشای ربّانی و برای خدمت به همنوعان تشکیل میشود. اجتماع ایمانداران خانواده خداست. ما بر اساس عهد جدید زندگی میکنیم. عهد جدید چیست؟ عهدی است که توسط عیسی، قربانی برای گناهان مان شد و روح مسیح احکام محبت خدا را بر روی قلبهایمان ثبت کرد. ( اعتقاد بنیادی شماره ۱۲: کلیسا را ببینید.)
عشای ربّانی که در موضوع گذشته ذکر شد چیست؟ آیینی برای ابراز ایمان به مسیح بعنوان خداوند و منجیمان است. به خاطر دارید زمانی که فرشته مرگ از فراز خانه های بنی اسرائیل در مصر به خاطر خون قربانی که بر هر دو قائمه و سر در خانه هایشان پاشیدند گذشت؟ آن نمادی از نجات بود. قربانی واقعی عیسی بود؛ زمانی که ما در عشای ربّانی نان را میخوریم و آب انگور را مینوشیم، یاد آور میشویم که عیسی (که با نان نمادین میشود) برای گناهانمان جان داد و ما توسط خون قربانی شده اش (که با شیره انگور نمادین میشود) از مرگ ابدی محافظت میشویم. نماد نان و آب انگور قدرت خاصی ندارند؛ بلکه فقط نماد هستند. ادونتیستهای روز هفتم خدمت شستشوی پاها را قبل از عشای ربّانی انجام میدهد. آن آیین تواضع است که ما پاهای یکدیگر را میشوییم. همچنین حاکی از تمیز شدن مجدد است. کسانی که در خداوند عیسی از هر شاخه ای غسل تعمید داده شده اند میتوانند در عشای ربّانی شرکت کنند. (اعتقاد بنیادی شماره ۱۶: عشای ربّانی را ببینید.)
همه انسانها در بدن روحانی مسیح غسل تعمید میگیرند که جمعی از ایمانداران وفادار است. ما همه از طریق اتحاد با مسیح به یکدیگر میپیوندیم؛ بنابراین اختلاف طبقاتی بین ملیت ها وجود ندارد و طبقه ای مجزا برحسب جنسیت، تحصیلات، نژاد، دارایی یا زبان مان وجود ندارد. ما هنوز میتوانیم برای ایرانی بودن شادی کنیم! مشکلی نیست! ما میتوانیم خاستگاه های قومی و فرهنگمان را جشن بگیریم اما نمیتوانیم یک فرهنگ یا زبان برتر نسبت به دیگری بسازیم. ما در مسیح برابریم. (اعتقاد بنیادی شماره ۱۴: اتحاد در بدن مسیح را ببینید.)
روحالقدس به ایمانداران عطایای روحانی اعطا مینماید تا محبت دیگران را به مسیح جلب نمایند و در کل برای خیریت عمومی اجتماع ایمانداران و بشریت. براساس کتاب مقدس عطایا شامل خدماتی همچون ایمان، شفا، نبوت، تبشیر، تعلیم، مدیریت، مصالحه، احسان، خدمت از خود گذشته و امور خیر برای کمک و تشویق مردم است. برخی اعضا توسط خدا فرا خوانده شده اند و به روح مجهز شده اند برای وظایفی که توسط کلیسا مشخص شده اند همچون کار شبانی، خدمات تعلیمی و تبشیر عمومی خبر خوش نجات در عیسی را شامل میشوند. این اعمال اجتماع ایمان داران را بنا میکند و آنها را از اصول تعلیمی غلط محافظت مینماید. (اعتقاد بنیادی شماره ۱۷: عطایای روحانی و خدمت را ببینید.)
عطیه نبوت اهمیت ویژه ای دارد زیرا خدا از طریق نبوت تعلیمات روشن را به مردمش میدهد. خدا در کلامش عهد بست که عطیه نبوت تا ایام آخر فعال خواهد بود؛ و منحصر به اعصار گذشته نبوده است.
خدا از طریق انبیاء پیش بینی کرد که در میان پیروان مسیح روحانی مرتد وجود خواهد داشت. در طی قرون وسطی بسیاری از مردم به خرافات، تعلیمات غلط و راه و رسم های بت پرستی روی آوردند. ارتداد در اسرائیل قدیم را به خاطر میآورید؟ آنها همه این کارها را انجام دادند و خدا اجازه داد تا بنی اسرائیل توسط بابلی ها اسیر شوند. در میان یهودیان اسیر در بابل، برخی به خدا وفادار بودند و برخی نبودند. بابلی ها هم عادلان و هم شریران را اسیر کردند. خدا در ادامه بنی اسرائیل را آزاد کرد و آنها را به سرزمین موعود بازگردانید.
اسارت در بابل نمادی شد از آنچه قرار بود در قرون وسطی اتفاق بیافتد. همه، بخصوص پیروان واقعی خدا توسط کلیسای مرتد شکنجه شدند. کسانی که از بابل به اسرائیل بازگشتند بعنوان نماد کسانی بکار برده شدند که از کلیسای جفا کننده قرون وسطی آزاد شدند. اجتماع ایمانداران که از خطا و جفا آزاد خواهند شد بعنوان باقی ماندگان قوم خدا شناخته خواهند شد. این اجتماع باقی ماندگان قوم خدا نشانه ای مشخصی از نگهداشتن احکام خدا و داشتن عطیه نبوت خواهند داشت. این عطیه روحانی عالی در کلیسای ادونتیستهای روز هفتم در خدمت خانم الن ج. هوایت آشکار شد. عطیه نبوت جای کتاب مقدس را نمیگیرد؛ بلکه توجه مردم را به کتاب مقدس باز می گرداند و مایه تسلی، هدایت، تعلیم و اصلاحات در مواقع احتیاج است. کتاب مقدس استاندارد و معیاری برای همه تعالیم و تجربیات باقی میماند. (اعتقاد بنیادی شماره ۱۸: عطیه نبوت را ببینید.)
باقی ماندگان تنها ایمانداران نیستند، بلکه آنها ماموریت بخصوصی دارند. ابتدا، آنها انسانها را برای ظهور قریبالوقوع ثانی عیسی آماده میکنند. آماده سازی روحانی ضروری است و بخشی از آماده سازی، جلب توجه نسبت به سبت واقعی خداوند است که توسط شیطان در طول دوره ارتداد روحانی پنهان و گمنام شد. دوم، باقی مانده رسیدن داوری خدا را اعلام میدارد و مردم را به توبه فرا میخواند. این اعلان عمومی با پیام سه فرشته در مکاشفه باب ۱۴ معرفی گردیده است. همه برای مشارکت در این کار عظیم اصلاح فرا خوانده میشوند. تا زمانی که کلیسای ادونتیستهای روز هفتم تنها کلیسا در جهان است که همه ده فرمان خدا را تعلیم میدهد و دارای عطیه نبوت بوده است، ما میتوانیم این اجتماع ایمانداران را بعنوان باقی مانده تشخیص دهیم. (اعتقاد بنیادی شماره ۱۳: باقی ماندگان و رسالت آنان را ببینید.)
در پیام سه فرشته در مکاشفه باب ۱۴، اعلان رسیدن داوری وجود دارد. داوری بعد از ظهور عیسی برگزار نمیشود بلکه قبل از اینکه او ظهور کند. زمانی که عیسی ظهور میکند او پاداش زندگی و مرگ را با خود میآورد. در نتیجه داوری زمانی که او ظهور میکند برگزار شده است. چه زمانی آغاز شد؟ در سال ۱۸۴۴ به هنگام ورود عیسی بعنوان کاهن اعظم در قدس الاقداس معبد آسمانی آغاز شد. او اکنون در حال داوری همه میباشد، کسانی که مرده اند و کسانی که هم اکنون زندگی میکنند. عیسی با لطف کسانی که قبولش کرده اند را داوری میکند. ولی کسانی که ادعای میکنند پیروی هستند، ولی نیستند بدون التفات داوری میشوند. (اعتقاد بنیادی شماره ۲۴: خدمت مسیح در معبد آسمانی را ببینید.)
خدا به آدم و حوا گفت: اگر آنها میوه ممنوعه را بخورند هر آینه خواهند مرد؛ اما شیطان با گفتن اینکه او نخواهد مرد خدا را انکار کرد. شیطان بعد از این دروغ را ترویج داد. با توجه به کتاب مقدس، زمانی که انسانها میمیرند در واقع آنها در حالت ناخودآگاهی شبیه به خواب هستند. ولی شیطان سعی میکند مردم را متقاعد کند که مرده ها واقعاً نمرده اند، روحشان زندگی میکند، حرکات ما را میبینند و با ما صحبت میکنند. شیطان و دیگر فرشتگان ساقط خود را به جای مرده ها جا میزنند و انسانها را میفریبند و به آنها دروغ میگویند. برای همین خدا مراوده با ارواح مردگان که در واقع ساقطان و فرشتگان متمرّد هستند را منع میکند.
آیا مردگان دوباره زندگی خواهند کرد؟ قطعاً. عادلان و شریران از مرگ قیام خواهند کرد، ولی نه در یک زمان و نه برای دلیلی مشابه. عادلان در ظهور ثانی مسیح از مرگ قیام خواهند کرد. رستاخیز شریران از مرگ هزار سال بعد رخ خواهد داد. عادلان حیات ابدی را دریافت خواهند کرد و شریران مرگ ابدی را دریافت خواهند کرد. چیزی بعنوان سوختن ابدی در آتش جهنم که در آن شریران تا ابد رنج می کشند وجود ندارد. این دروغی دیگر از شیطان است. هوشیار باشید زیرا شیطان از حیله فرض مراوده با ارواح مردگان استفاده خواهد کرد تا مردم را از نگهداری همه احکام خدا برای آماده سازی ظهور ثانی مسیح دور نگه دارد. این موضوع بخصوص در مورد حکم چهارم یعنی سبت صادق است. (اعتقاد بنیادی شماره ۲۶: مرگ و رستاخیز را ببینید.)
عیسی دوباره ظهور میکند! اگر انسانها میتوانستند مشکلاتشان را حل کنند، ظهور دوباره مسیح ضروری نبود. ولی عیسی در احاطه فرشتگان ظهور خواهد کرد و همه او را خواهند دید. مخفیانه و پنهانی نخواهد بود. وقتی او ظهور میکند، عادلان مرده قیام خواهند نمود و به آسمان برده خواهند شد و همراه با مسیح برای هزار سال زندگی خواهند نمود. در ظهور مسیح، شریران نابود خواهند شد و در طول آن هزار سال مرده باقی میمانند. بعد از آن برای مجازات مرگ ابدی قیام خواهند کرد. ما زمان دقیق ظهور مسیح را نمیدانیم، ولی از طریق کتاب مقدس میتوانیم بفهمیم که وقت نزدیک است و ما باید به همه هشدار بدهیم. آماده شوید! مسیح دوباره ظهور میکند! (اعتقاد بنیادی شماره ۲۵: ظهور دوباره مسیح را ببینید.)
بعد از ظهور مسیح، عادلان برای هزار سال در آسمان خواهند زیست. ولی این خانه همیشگی ایشان نیست. عیسی گفت که حلیمان وارث زمین خواهند بود. برای هزار سال عادلان قادر به دیدن کتاب داوری خواهند بود و میبینند چرا انسانها به آسمان راه نیافتند. در طول این دوره زمین تهی خواهد بود زیرا شریران مرده اند و عادلان در آسمان. فقط شیطان و فرشتگان ساقطش زمین را اشغال خواهند کرد. زمانی که هزار سال به پایان میرسد، شهر مقدس از آسمان به زمین نازل خواهد گردید و مردگان شریر برای مجازات قیام خواهند کرد. شیطان و فرشتگانش و مردگان شریر نابود خواهند شد. گناه و گناهکار دیگر وجود نخواهند داشت. (اعتقاد بنیادی شماره ۲۷: هزاره و خاتمه گناه را ببینید.)
سپس خدا زمین را مشابه زمانی که در ابتدا بود خواهد ساخت. آنجا حیات ابدی خواهد بود، زمانی برای اجتماع کردن با دیگران و آرامش. در آن روزگاران نهری از آب حیات جاری خواهد بود و ما از درخت حیات خواهیم خورد. حیوانات از نزدیک شدن به انسانها نخواهند ترسید و ما از لمس آنها هراسان نخواهیم شد. دیگر گریه، دوری طولانی و مرگ وجود نخواهد داشت. دیگر گناهی برای متاسف ساختن ما نخواهد بود. همه چیز شبیه به آنچه خدا در ابتدا طراحی نمود خواهد بود. یک خدا وجود خواهد داشت: پدر، پسر و روحالقدس. این چطور ممکن است؟ یک خدا نمیتواند سه شخصیت باشد! خدا آدم و حوا را بعنوان دو شخص جدا آفرید و در عین حال آنها را یک تن اعلام کرد. ما به خاطر تلاش برای درک اسرار خدا حیات ابدی را خواهیم داشت. ولی اکنون باید بسادگی سخنان خدا را بپذیریم. او یکی است، در عین اینکه سه شخصیت است. گناه به دنیا آمد زیرا حوا به سخنان خدا اعتماد نداشت. خدا امر کرده است با ایمانی که بواسطه اعتقاد به کلام خداست وارث حیات ابدی خواهیم بود. اعتقاد به کلام خدا! با ایمان اعتماد کنید حتی اگر همه چیز را درک نمیکنید. حیات ابدی شناختن خدا و فرستاده اش عیسی مسیح است. (اعتقاد بنیادی شماره ۲۸: زمین جدید.)
(اعتقاد بنیادی شماره ۵: روحالقدس.)
(اعتقاد بنیادی شماره ۲: تثلیث.)